جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Le clou
[gender: masculine]
01
میخ
مثالها
J' ai besoin d' un clou pour accrocher ce tableau.
من برای آویزان کردن این نقاشی به یک میخ نیاز دارم.
Le charpentier enfonce des clous avec précision.
نجار میخها را با دقت میکوبد.
02
خطکشی عابر پیاده
مثالها
Traversez toujours entre les clous pour votre sécurité.
همیشه برای ایمنی خود بین خطوط عبور کنید.
Les clous de ce passage piéton sont effacés.
میخهای این گذرگاه عابر پیاده پاک شدهاند.
03
اوج, بزنگاه، نقطه عطف
مثالها
Le feu d' artifice fut le clou de la soirée.
نقطه اوج نقطه برجسته شب بود.
Son discours a été le clou de la cérémonie.
سخنرانی او اوج مراسم بود.
04
نگین
مثالها
Ce tableau est le clou de notre collection.
این نقاشی جواهر مجموعه ما است.
La dernière scène est le clou de ce film.
صحنه آخر میخ این فیلم است.
05
گوشواره میخ, گوشواره استاد
مثالها
Elle porte des clous en diamant.
او میخهای الماسنشان میپوشد.
J' ai perdu un de mes clous en or.
من یکی از میخهای طلاییام را گم کردم.



























