جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
گذشتن, عبور کردن
گذر کردن, رسیدن (به جایی در طول راه)
دادن (چیزی به کسی)
انتقال دادن
رسیدن به
ارث بردن, رسیدن به (پس از مرگ صاحب)
سپری شدن, گذشتن (زمان)
گذراندن
متوقف شدن, تمام شدن، از سر گذشت
رد و بدل شدن
قبول شدن, پاس کردن
درگذشتن, فوت شدن
پاس دادن
سبقت گرفتن, عبور کردن
تصویب کردن
ارائه دادن, سپردن به شخصی دیگر
اتفاق افتادن, گفتن
اجازه دادن, مجاز دانستن
تغییر کردن
از حد باور و تصور فراتر رفتن
از بدن دفع کردن (ادرار یا مدفوع)
مجاز دانستن, اجازه دادن
رد کردن (دعوت یا پیشنهاد)
رد کردن (سوال)
اعلام کردن, اعلام کردن
بازی نکردن (در یک دور بازی)
گذشتن, درک شدن
a document or authorization that allows a person to enter, cross, or move through a restricted area
a written document granting permission for temporary leave from duty
مجوز خروج (از منطقه نظامی)
پاس, پرتاب
a flight or maneuver made by an aircraft over a specific area or target
a natural route or gap through a mountain range, lower than the surrounding peaks, allowing easier travel
a brief or casual attempt at doing something
موفقیت
صعود به دور بعدی مسابقات (بدون مقابله با حریف)
بلیط رایگان
یک مقطع دشوار
عملیات سیستماتیک
(in baseball) the right of a batter to advance to first base after receiving four pitches outside the strike zone
درخت واژگانی



























