جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
battre
01
کتک زدن, زدن
مثالها
Il a battu son frère parce qu' il était en colère.
او برادرش را کتک زد چون عصبانی بود.
Ne bats pas ton chien, il est gentil.
سگت را نزن، او مهربان است.
02
شکست دادن, غلبه کردن
مثالها
L' équipe a battu ses adversaires hier soir.
تیم دیشب حریفانش را شکست داد.
Il a battu tous ses concurrents au concours.
او در مسابقه تمام رقبای خود را شکست داد.
03
به (چیزی) زدن, بههم زدن، کوفتن
مثالها
Il bat les œufs pour faire une omelette.
او تخم مرغها را برای درست کردن املت میزند.
Elle bat la porte très fort.
او در را خیلی محکم میکوبد.
04
هم زدن
مثالها
Elle bat les œufs pour faire un gâteau.
او تخممرغها را برای درست کردن کیک هم میزند.
Il bat la crème jusqu' à ce qu' elle devienne ferme.
او خامه را تا زمانی که سفت شود هم میزند.
05
بر زدن (ورق)
مثالها
Il bat les cartes avant de commencer le jeu.
او قبل از شروع بازی کارتها را بر میزند.
Elle bat le paquet de cartes très vite.
بر میزند دسته کارتها را خیلی سریع.
06
تپیدن, نبض زدن
مثالها
Le cœur bat vite quand on est nerveux.
Son pouls bat régulièrement.
07
جنگیدن, مبارزه کردن
مثالها
Ils se battent au pistolet dans ce duel.
آنها در این دوئل با اسلحه میجنگند.
Le chevalier se battait contre son ennemi courageusement.
شوالیه با شجاعت با دشمن خود میجنگید.
08
با هم جنگیدن, با هم دعوا کردن
مثالها
Les enfants se battent souvent dans la cour de récréation.
کودکان اغلب در زمین بازی میجنگند.
Ils se sont battus pour une place assise.
آنها برای یک صندلی جنگیدند.



























