جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
jouer
01
بازی کردن, تفریح کردن
مثالها
Les enfants jouent dans le jardin.
کودکان در باغ بازی میکنند.
Elle joue avec ses amis après l' école.
او بعد از مدرسه با دوستانش بازی میکند.
02
(نقش) بازی کردن, نقشی داشتن، اجرا کردن (نمایش)
مثالها
Elle joue le rôle principal dans la pièce.
او نقش اصلی را در نمایش بازی میکند.
Il aime jouer dans des films.
او دوست دارد در فیلمها بازی کند.
03
کجومعوج شدن, تاب برداشتن
مثالها
Le bois joue sous l' effet de l' humidité.
چوب تحت تأثیر رطوبت دچار تغییر شکل میشود.
La porte joue et ne ferme plus correctement.
در کج میشود و دیگر به درستی بسته نمیشود.
04
نواختن, (ساز) زدن
مثالها
Il joue du piano tous les jours.
میزند پیانو هر روز.
Elle joue de la guitare dans un groupe.
او در یک گروه گیتار مینوازد.
05
(ورزش) بازی کردن
مثالها
Il joue au football chaque week - end.
او هر آخر هفته فوتبال بازی میکند.
Elle joue au tennis avec ses amis.
او با دوستانش تنیس بازی میکند.
06
قمار کردن (روی), شرطبندی کردن (روی)
مثالها
Il joue au casino tous les week - ends.
او هر آخر هفته در کازینو بازی میکند.
Elle joue sur le cheval numéro cinq.
او بر روی اسب شماره پنج شرط میبندد.
07
به خطر انداختن, به بازی گرفتن، بازی کردن (با)
مثالها
Il joue sa réputation avec cette décision.
او با این تصمیم، اعتبار خود را به خطر میاندازد.
Elle joue sa carrière en acceptant ce projet.
او با پذیرش این پروژه، حرفهاش را به خطر میاندازد.
08
ادا درآوردن, وانمود کردن به
مثالها
Il joue le rôle du professeur devant ses amis.
او نقش معلم را در مقابل دوستانش بازی میکند.
Elle joue à être malade pour ne pas aller à l' école.
او بازی میکند که بیمار است تا به مدرسه نرود.
09
فریب دادن, گول زدن
مثالها
Il a joué son associé pour garder tout le profit.
او برای نگه داشتن تمام سود، شریکش را بازی داد.
Elle a joué tout le monde avec son histoire inventée.
او با داستان ساختگیاش همه را فریب داد.
10
اجرا شدن, نمایش داده شدن، نواخته شدن
مثالها
La pièce se joue au théâtre ce soir.
نمایشنامه امشب در تئاتر اجرا میشود.
Ce film se joue dans toutes les salles.
این فیلم در تمام سالنها بازی میشود.
11
فریب دادن, گول زدن
مثالها
Il s' est joué de ses amis pour obtenir de l' argent.
او برای به دست آوردن پول دوستانش را فریب داد.
Elle s' est jouée de lui en lui promettant de l' aider.
او با قول کمک به او فریبش داد.
12
[فنی] بازی کردن, خلاصی داشتن، شل بودن
مثالها
La vis joue un peu, il faut la resserrer.
پیچ کمی لقی دارد، باید آن را سفت کرد.
Le levier joue dans son axe.
اهرم در محور خود بازی میکند.
13
نقشی داشتن (در), دخالت داشتن (در)، مطرح بودن (در)
مثالها
Elle joue un rôle important dans cette affaire.
او در این مسئله نقش مهمی ایفا میکند.
Les émotions jouent un grand rôle dans nos décisions.
احساسات نقش بزرگی در تصمیمات ما بازی میکنند.
14
سفتهبازی کردن, سوداگری کردن
مثالها
Il joue en bourse depuis plusieurs années.
او چندین سال است که در بازار سهام بازی میکند.
Ils ont joué sur la hausse du pétrole.
آنها روی افزایش قیمت نفت بازی کردند.
15
به بازی گرفته شدن, دست انداختن
مثالها
Tout se joue aujourd'hui pour l' avenir de l' entreprise.
امروز همه چیز برای آینده شرکت تصمیم گرفته میشود.
Le sort du pays se joue dans ces négociations.
سرنوشت کشور در این مذاکرات در حال رقم خوردن است.
16
بازی شدن
مثالها
Cette pièce se joue dans un grand théâtre de Paris.
این نمایش در یک تئاتر بزرگ در پاریس اجرا میشود.
Le match se joue demain soir.
مسابقه فردا شب بازی میشود.
17
کوچک و کماهمیت شمردن, چیزی را به شوخی گرفتن، با شوخی و خنده برخورد کردن (با چیزی)
مثالها
Il s' est joué du danger sans réfléchir aux conséquences.
او خطر را سبک گرفت بدون اینکه به عواقب فکر کند.
Elle se joue des règles comme si elles n' existaient pas.
او با قوانین بازی میکند انگار که وجود ندارند.



























