tourner
Pronunciation
/tuʀne/

word page title

tourner
01

چرخاندن, گرداندن

tourner definition and meaning
example
مثال‌ها
Il tourne la clé dans la serrure.
می‌چرخاند کلید را در قفل.
Elle tourne le volant pour changer de direction.
او فرمان را می‌چرخاند تا جهت را تغییر دهد.
02

هم زدن, مخلوط کردن

tourner definition and meaning
example
مثال‌ها
Elle tourne la soupe avec une cuillère en bois.
او سوپ را با یک قاشق چوبی هم می‌زند.
Il tourne les œufs dans la poêle.
هم می‌زند تخم‌مرغ‌ها را در تابه.
03

فیلم‌برداری کردن, (فیلم و...) ساختن

tourner definition and meaning
example
مثال‌ها
Ils tournent un film dans le centre - ville.
آنها در مرکز شهر یک فیلم می‌سازند.
Elle tourne une scène pour la publicité.
او در حال فیلم‌برداری یک صحنه برای تبلیغات است.
04

طفره رفتن از, گریختن از، دور زدن

tourner definition and meaning
example
مثال‌ها
Il tourne ses responsabilités pour ne pas avoir de problèmes.
او مسئولیت‌هایش را می‌چرخاند تا مشکلی نداشته باشد.
Elle tourne la question pour ne pas répondre directement.
او سوال را می‌چرخاند تا مستقیماً پاسخ ندهد.
05

چرخیدن, گشتن

tourner definition and meaning
example
مثال‌ها
La planète tourne autour du soleil.
سیاره به دور خورشید می‌چرخد.
L' horloge tourne sans arrêt.
ساعت بدون توقف می‌چرخد.
06

تغییر جهت دادن, پیچیدن

tourner definition and meaning
example
مثال‌ها
Tourne à gauche au prochain carrefour.
در تقاطع بعدی به چپ بپیچ.
La voiture a tourné brusquement à droite.
ماشین ناگهان به سمت راست پیچید.
07

تبدیل شدن (به), بدل شدن (به)، شدن

tourner definition and meaning
example
مثال‌ها
L' eau tourne en glace au congélateur.
آب در فریزر تبدیل می‌شود به یخ.
Le nuage tourne en pluie.
ابر تبدیل می‌شود به باران.
08

نقش بازی کردن (در), همکاری کردن در (فیلم، تئاتر...)، بازی کردن (با)

tourner definition and meaning
example
مثال‌ها
Elle tourne dans un film français.
بازی می‌کند در یک فیلم فرانسوی.
Il tourne pour la première fois au théâtre.
بازی می‌کند برای اولین بار در تئاتر.
09

چرخیدن

tourner definition and meaning
example
مثال‌ها
Il se tourne vers la fenêtre pour regarder dehors.
او به سمت پنجره می‌چرخد تا به بیرون نگاه کند.
Elle se tourne pour saluer son ami.
او برمی‌گردد تا به دوستش سلام کند.
10

دور زدن, پشت سر گذاشتن

example
مثال‌ها
Il tourne le rond - point pour prendre la sortie.
او برای گرفتن خروجی، میدان را دور می‌زند.
Elle tourne la montagne pour rejoindre le village.
او برای رسیدن به روستا، کوه را دور می‌زند.
11

تبدیل کردن (به), تغییر دادن (به)

example
مثال‌ها
Le lait tourne en fromage après quelques jours.
شیر پس از چند روز به پنیر تبدیل می‌شود.
Ils ont tourné la grange en maison.
آن‌ها انبار را به خانه تبدیل کردند.
12

معطوف بودن, حول و حوش چیزی چرخیدن، مربوط بودن

example
مثال‌ها
La discussion tourne autour du projet.
بحث دور پروژه می‌چرخد.
Le roman tourne autour de l' amitié.
رمان می‌چرخد حول دوستی.
13

ارزشی تقریبی داشتن, تقریباً ارزیدن

example
مثال‌ها
Le tableau tourne autour de mille euros.
نقاشی حدود هزار یورو ارزش دارد.
La facture tourne aux alentours de cinquante dollars.
صورتحساب حدود پنجاه دلار است.
14

شیفتی کار کردن, جابه‌جا شدن (شیفت یا ساعت کاری)

example
مثال‌ها
Il tourne à l' usine de nuit cette semaine.
او این هفته در کارخانه شب شیفت کار می‌کند.
Elle tourne au service client le week - end.
او در تعطیلات آخر هفته در خدمات مشتری شیفتی کار می‌کند.
15

(موتور...) کار کردن

example
مثال‌ها
Le moteur tourne depuis ce matin.
موتور از صبح کار می‌کند.
La machine tourne correctement.
ماشین به درستی کار می‌کند.
16

کمک گرفتن (از), یاری جستن (از)

example
مثال‌ها
Il se tourne vers son professeur pour obtenir des conseils.
او برای گرفتن توصیه به معلم خود روی می‌آورد.
Elle se tourne vers ses parents en cas de problème.
او در صورت بروز مشکل به والدینش مراجعه می‌کند.
17

توجه خود را معطوف ساختن (به), علاقه‌مند شدن (به)

example
مثال‌ها
Il se tourne vers ses études après les vacances.
پس از تعطیلات، او توجه خود را معطوف به تحصیلاتش می‌کند.
Elle se tourne vers la méditation pour se détendre.
او برای آرامش به مراقبه رو می‌آورد.
LanGeek
دانلود برنامه
langeek application

Download Mobile App

stars

app store