جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
lourd
01
سنگین
مثالها
Ce sac est trop lourd pour moi.
این کیف برای من خیلی سنگین است.
Il a soulevé un objet très lourd.
او یک شیء بسیار سنگین را بلند کرد.
02
(غذا) حجیم, دیرهضم
مثالها
Ce plat est trop lourd pour le soir.
این غذا برای شب خیلی سنگین است.
J' ai mangé un repas lourd et je me sens fatigué.
من یک وعده غذایی سنگین خوردم و احساس خستگی میکنم.
03
خرفت, کودن، خنگ
مثالها
Ce gars est vraiment lourd, il ne comprend jamais les blagues.
این پسر واقعاً سنگین است، او هرگز جوکها را نمیفهمد.
Il a toujours des remarques lourdes et déplacées.
او همیشه نظرات سنگین و نامناسب دارد.
04
کُند, بیدستوپا، ناشی
مثالها
Il est lourd quand il danse, il manque de souplesse.
وقتی میرقصد دست و پا چلفتی است، انعطافپذیری ندارد.
Ce joueur est un peu lourd sur le terrain.
این بازیکن در زمین کمی دستوپاچلفتی است.
05
شرجی, گرم و مرطوب
مثالها
L' air est lourd et étouffant cet après-midi.
هوا امروز بعدازظهر سنگین و خفهکننده است.
Il fait lourd et humide dans cette région tropicale.
در این منطقه گرمسیری هوا سنگین و مرطوب است.
06
دشوار, طاقتفرسا، کمرشکن
مثالها
Il porte une lourde responsabilité sur ses épaules.
او یک مسئولیت سنگین بر دوشهایش حمل میکند.
Elle traverse un deuil lourd à supporter.
او در حال گذراندن غمی است که تحمل آن سنگین است.
07
زمخت, بیظرافت
مثالها
Il a un comportement lourd et maladroit.
او رفتاری سنگین و ناشیانه دارد.
Sa manière de parler est lourde et sans tact.
شیوه صحبت کردن او سنگین و بیتکلف است.
lourd
01
خیلی
مثالها
Il travaille lourd pour réussir.
او سخت کار میکند تا موفق شود.
Ce film m' a touché lourd.
این فیلم مرا شدیداً تحت تأثیر قرار داد.
02
سنگین
مثالها
Il est tombé lourd sur le sol.
او سنگین بر زمین افتاد.
La pluie tombe lourd depuis ce matin.
باران از صبح شدید میبارد.
Le lourd
[gender: masculine]
01
آکنده, پر
مثالها
Le lourd de la charrette est trop grand.
بار گاری خیلی بزرگ است.
Il porte le lourd de ses responsabilités.
او بار مسئولیتهایش را به دوش میکشد.



























