جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
loucher
01
لوچ بودن (چشم)
مثالها
Il louche légèrement de l' œil droit.
او کمی از چشم راستش لوچ است.
Quand elle est fatiguée, elle se met à loucher.
وقتی خسته است، شروع به لوچ کردن میکند.
02
برانداز کردن
مثالها
Le détective louche le document à la recherche d' indices.
کارآگاه چشمک میزند به سند برای یافتن سرنخها.
Elle louche les petits caractères sans ses lunettes.
او برای دیدن حروف کوچک بدون عینک چشمهایش را تنگ میکند.



























