جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
ranger
01
چیدن, مرتب کردن، جمعوجور کردن
مثالها
Je range ma chambre tous les week - ends.
من هر آخر هفته اتاقم را مرتب میکنم.
Elle range les livres sur l' étagère.
او کتابها را روی قفسه مرتب میکند.
02
ردیف کردن, به صف کردن، به خط کردن
مثالها
Le professeur a demandé aux élèves de ranger en ligne.
معلم از دانشآموزان خواست که صف بکشند.
Ils rangent les chaises pour la réunion.
آنها صندلیها را برای جلسه مرتب میکنند.
03
گذاشتن
مثالها
Elle range ses clés dans un tiroir.
او کلیدهایش را در یک کشو میگذارد.
Je range la vaisselle dans le placard.
من ظروف را در کابینت میچینم.
04
کنار بردن (خودرو), کنار زدن، کنار کشیدن
مثالها
Le policier lui a demandé de ranger sa voiture.
افسر پلیس از او خواست که ماشینش را پارک کند.
Je vais ranger la voiture près de la maison.
من ماشین را نزدیک خانه پارک خواهم کرد.
05
ردیف شدن, صف کشیدن، به صف شدن
مثالها
Les élèves se rangent dans la cour.
دانشآموزان در حیاط صف میکشند.
Les voitures se rangent le long du trottoir.
ماشینها در امتداد پیادهرو صف میکشند.
06
در زمره... به شمار آوردن, در ردیف... قرار دادن
مثالها
On le range parmi les meilleurs écrivains de sa génération.
او را در میان بهترین نویسندگان نسل خود طبقهبندی میکنند.
Ce film est rangé dans la catégorie des comédies.
این فیلم در دسته کمدی طبقهبندی شده است.
07
کنار کشیده شدن (خودرو), پارک شدن
مثالها
La voiture s' est rangée pour laisser passer l' ambulance.
ماشین کنار کشید تا آمبولانس عبور کند.
Il s' est rangé sur le bas-côté après une panne.
او پس از خرابی در کنار جاده پارک کرد.
08
سر عقل آمدن, عاقل شدن، سر و سامان گرفتن
مثالها
Après des années de fêtes, il a fini par se ranger.
پس از سالها مهمانی، بالاخره آرام گرفت.
Elle s' est rangée depuis qu' elle a eu des enfants.
او آرام گرفته است از زمانی که بچهدار شد.



























