جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
lever
01
بالا بردن, بلند کردن
مثالها
L' élève lève la main pour poser une question.
دانشآموز برای پرسیدن سؤال دستش را بلند میکند.
Elle a levé les yeux vers le ciel.
او چشمانش را به سوی آسمان بلند کرد.
02
بلند کردن, برداشتن
مثالها
Il a levé son enfant dans ses bras.
او فرزندش را در آغوشش بلند کرد.
Je ne peux pas lever cette valise, elle est trop lourde.
من نمیتوانم این چمدان را بلند کنم، خیلی سنگین است.
03
برداشتن, حذف کردن، از بین بردن، کنار زدن، از سر راه برداشتن
مثالها
Le gouvernement a levé le couvre-feu.
دولت برچید منع آمد و شد.
Ils ont levé les restrictions de voyage.
آنها محدودیتهای سفر را برطرف کردند.
04
ختم کردن, تمام کردن
مثالها
Le président a levé la séance à midi.
رئیسجمهور جلسه را در ظهر برچید.
Le juge lève l' audience après le verdict.
قاضی پس از حکم، جلسه را برمیدارد.
05
رشد کردن, رستن
مثالها
Le blé commence à lever après la pluie.
گندم پس از باران شروع به روییدن میکند.
Si les graines lèvent bien, la récolte sera bonne.
اگر دانهها خوب سبز شوند، برداشت خوب خواهد بود.
06
ورآمدن [خمیر]
مثالها
La pâte doit lever pendant une heure.
خمیر باید به مدت یک ساعت ور بیاید.
Il fait trop froid, la pâte ne lève pas bien.
هوا خیلی سرد است، خمیر خوب پف نمیکند.
07
برخاستن, از خواب برخاستن، از جای خود بلند شدن
مثالها
Il s' est levé dès qu' il m' a vu entrer.
به محض اینکه مرا دید که وارد میشوم بلند شد.
L' élève se lève quand le professeur entre.
دانشآموز بلند میشود وقتی معلم وارد میشود.
08
به پا خاستن, خیزش کردن، برخاستن
مثالها
Le peuple s' est levé contre le tyran.
مردم قیام کردند علیه ستمگر.
Ils se lèvent pour défendre leurs droits.
آنها قیام میکنند تا از حقوق خود دفاع کنند.
09
طلوع کردن
مثالها
Le soleil se lève à 6h en été.
خورشید در تابستان ساعت 6 طلوع میکند.
Quand la lune se lève, le paysage est magique.
وقتی ماه طلوع میکند، منظره جادویی میشود.
Le lever
[gender: masculine]
01
(عمل) برخاستن, (عمل) بالا رفتن
مثالها
Le lever est toujours difficile en hiver.
برخاستن همیشه در زمستان دشوار است.
Je règle mon réveil une heure avant le lever.
من زنگ هشدارم را یک ساعت قبل از برخاستن تنظیم میکنم.



























