جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
treffen
[past form: traf]
01
ملاقات کردن, دیدن
مثالها
Ich habe meinen alten Freund auf der Straße getroffen.
من دوست قدیمیام را در خیابان دیدار کردم.
Er traf zufällig seinen Nachbarn im Supermarkt.
او به طور تصادفی همسایهاش را در سوپرمارکت ملاقات کرد.
02
برخورد کردن, مواجه شدن
مثالها
Ich traf unterwegs auf ein Problem.
ملاقات کردن به من اجازه داد تا با مشکلی در راه روبرو شوم.
Wir trafen einen Bären im Wald.
ما در جنگل با یک خرس روبرو شدیم.
03
همدیگر را ملاقات کردن, با همدیگر مواجه شدن
مثالها
Ich treffe mich heute mit meiner Freundin.
امروز با دوست دخترم ملاقات میکنم.
Wir treffen uns immer freitags im Café.
ما همیشه جمعهها در کافه ملاقات میکنیم.
04
انجام دادن, کردن
مثالها
Wir müssen eine Wahl treffen.
ما باید یک انتخاب بکنیم.
Er hat eine gute Entscheidung getroffen.
او یک تصمیم خوب گرفت.
05
تشخیص دادن, حدس زدن
مثالها
Er hat den richtigen Ton getroffen.
او زد به تن درست.
Du hast genau meinen Geschmack getroffen.
تو دقیقاً سلیقهام را زدید.
06
خوردن, ضربه خوردن
مثالها
Die Welle traf auf das Ufer.
موج به ساحل برخورد کرد.
Der Ball traf ihn am Kopf.
توپ او را در سر زد.
07
صدمه زدن, آسیب زدن، زدن
مثالها
Die Nachricht traf sie tief.
خبر او را عمیقاً آزرد.
Der Jäger traf das Reh.
شکارچی گوزن را زد.
08
دست یافتن
مثالها
Sie hat mit ihrer Strategie den Markt perfekt getroffen.
با استراتژی خود، او به طور کامل بازار را زد.
Seine Antwort traf genau den Kern der Frage.
پاسخ او دقیقاً بر اصل سؤال زد.
Das Treffen
[gender: neuter]
01
ملاقات, دیدار
مثالها
Das Treffen mit meinen Freunden war schön.
ملاقات با دوستانم خوب بود.
Wir haben ein Treffen im Café geplant.
ما یک جلسه در کافه برنامهریزی کردیم.
02
مسابقه
مثالها
Das Treffen endete unentschieden.
مسابقه با تساوی به پایان رسید.
Das war ein spannendes Treffen.
این یک مسابقه هیجانانگیز بود.



























