جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
moucher
01
فین کردن
مثالها
Je me mouche avec un mouchoir en papier.
من با یک دستمال کاغذی فین میکنم.
Il faut se moucher doucement pour ne pas abîmer les narines.
برای جلوگیری از آسیب به سوراخهای بینی باید به آرامی فین کردن.
02
بینی (کسی را) پاک کردن, دماغ (کسی را) گرفتن
مثالها
La mère mouche son bébé avant de le coucher.
مادر قبل از خواباندن کودکش بینی او را تمیز میکند.
Il faut moucher les enfants quand ils ont le nez qui coule.
باید بینی کودکان را تمیز کرد وقتی که آبریزش بینی دارند.
03
از بینی دفع کردن, از بینی خارج کردن
مثالها
Le médecin a dû moucher le patient avec un dispositif médical.
پزشک مجبور شد بیمار را با یک دستگاه پزشکی فین کند.
Les parents utilisent un mouche - bébé pour moucher leur nourrisson.
والدین از یک آسپیراتور بینی برای تمیز کردن بینی نوزاد خود استفاده میکنند.
04
(کسی را) سر جایش نشاندن, (کسی را) ادب کردن
مثالها
Le professeur a mouché l' élève insolent devant toute la classe.
معلم دانشآموز بیادب را در مقابل کل کلاس سرزنش کرد.
Elle l' a bien mouché après sa remarque sexiste.
او پس از اظهار نظر جنسیتیاش، او را به خوبی سرزنش کرد.



























