جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
entraîner
01
تمرین دادن, آموزش دادن
مثالها
Le professeur entraîne les étudiants chaque matin.
معلم هر صبح دانشآموزان را تمرین میدهد.
Il entraîne son équipe pour le championnat.
او تیم خود را برای قهرمانی تمرین میدهد.
02
به دنبال آوردن, موجب شدن
مثالها
Cette décision peut entraîner de graves problèmes.
این تصمیم میتواند منجر به مشکلات جدی شود.
Le stress constant entraîne des troubles du sommeil.
استرس مداوم منجر به اختلالات خواب میشود.
03
دنبال خود آوردن, کشیدن
مثالها
Il a entraîné son frère dans cette aventure dangereuse.
او برادرش را به این ماجراجویی خطرناک کشاند.
Elle m' a entraîné dans une discussion interminable.
او مرا به یک بحث بیپایان کشاند.
04
تحت تأثیر قرار دادن
مثالها
Son discours a entraîné le public à réfléchir différemment.
سخنرانی او برانگیخت مخاطبان را به متفاوت فکر کردن.
La musique l' a entraîné dans une profonde émotion.
موسیقی او را به یک احساس عمیق کشاند.
05
تمرین کردن, (خود را) آماده کردن
مثالها
Je m' entraîne tous les jours au piano.
من تمرین میکنم هر روز روی پیانو.
Elle s' entraîne pour le concours de danse.
او برای مسابقه رقص تمرین میکند.
06
به حرکت وا داشتن, راه انداختن
مثالها
Le moteur entraîne les roues du véhicule.
موتور چرخهای وسیله نقلیه را به حرکت درمیآورد.
Une poulie entraîne le câble vers le haut.
یک قرقره کابل را به سمت بالا به حرکت درمیآورد.



























