جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
finely
01
بهصورتی ماهرانه, به زیبایی
in a highly skilled or excellent manner
مثالها
The novel was finely written, with each scene perfectly balanced.
رمان به طور ظریفانهای نوشته شده بود، با هر صحنه کاملاً متعادل.
The violinist played the concerto finely, evoking a standing ovation.
ویولونیست کنسرتو را به زیبایی نواخت و تشویق ایستاده را برانگیخت.
1.1
به زیبایی, با ظرافت
in a way that is elegant or worthy of admiration
مثالها
He arrived at the gala finely dressed in a tailored suit.
او در گالا زیبا با یک کت و شلوار دوخته شده ظاهر شد.
The guests were finely adorned with jewelry and silk.
میهمانان با جواهرات و ابریشم به زیبایی آراسته شده بودند.
مثالها
Chop the parsley finely before adding it to the soup.
جعفری را ریز خرد کنید قبل از اضافه کردن به سوپ.
The onions were finely diced to blend into the sauce.
پیازها ریز خرد شدند تا با سس مخلوط شوند.
03
با دقت زیاد, با توجه بیش از حد به تفاوتهای ظریف
with excessive attention to subtle distinctions or degrees
مثالها
He tends to argue too finely over semantics.
او تمایل دارد خیلی دقیق در مورد معنا شناسی بحث کند.
The grading rubric judged the essays too finely.
رابریک نمرهدهی مقالات را بیش از حد ظریف قضاوت کرد.
مثالها
The spear was finely honed for battle.
نیزه برای نبرد به دقت تیز شده بود.
He carved the wood with a finely sharpened chisel.
او چوب را با یک اسکنه تیز تراشیده شده حکاکی کرد.
مثالها
The cathedral walls were finely carved with biblical scenes.
دیوارهای کلیسا با صحنههای کتاب مقدس به ظرافت حکاکی شده بودند.
The jewelry was finely detailed with tiny enamel flowers.
جواهرات با گلهای میناکاری کوچک به ظرافت جزئینگاری شده بودند.
04
به ظرافت, با آگاهی احساسی
in a way that shows delicate responsiveness or emotional awareness
مثالها
She was finely tuned to the room's shifting mood.
او به ظریفانهای با تغییر حال و هوای اتاق هماهنگ بود.
The conductor responded finely to the orchestra's dynamics.
رهبر ارکستر به دینامیک ارکستر به ظرافت پاسخ داد.



























