جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
بریدن
کاهش دادن
مجروح کردن, بریدن
کات کردن (کامپیوتر)
حذف کردن
کوتاه کردن
خاموش کردن
حفر کردن, درست کردن
قطع کردن, بریدن
ضبط کردن
فیلمبرداری را متوقف کردن
بخشی (از فیلم، نوار و غیره را) حذف کردن
(خطوط) تلاقی کردن, (خطوط) بههم برخورد کردن
ناگهان تغییر جهت دادن (توپ در بازی کریکت)
صادر کردن
از جهت مخالف به توپ ضربه زدن
سبک خاصی از خیاطی
اخراج کردن
عقیم کردن
در آمدن (دندان)
قطع کردن
چربیزدایی کردن
نادیده گرفتن
به دو بخش تقسیم کردن
قابل تفکیک بودن
توان بریدن یا تفکیک داشتن
زخمی کردن
برداشت کردن (محصول)
شکل دادن
تغییر کردن (از صحنهای به صحنه دیگر)
به سرعت عبور کردن
به نمایش گذاشتن
با موفقیت به انجام رساندن
جیم شدن
بریدهشده
کاهشیافته
تزیینشده (توسط برش)
حذفشده
کوتاهشده
مرتبشده
عقیمشده
رقیقشده
تعریف شده, حجاری شده
بریدگی, جراحت
کوتاهی (مو), مدل مو
تکه گوشت
کاهش
برش, زخم
کات (فیلم)
شیار (که در اثر فرسایش یا حفاری ایجاد شده است)
کوتاه کردن
تقسیم کردن
انکارِ شناختِ کسی
غیبت (از کلاس)
نوعی ضربه در بیسبال
کات (در ضربه به توپ)
برش (بازی ورق)
حذفی (به منظور کوتاهی نوشته)
تیکه (کلامی)
بخش کاتشده از موزیک
کات!
درخت واژگانی



























