جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
souffler
01
وزیدن, دمیدن، فوت کردن
مثالها
Le vent souffle fort aujourd'hui.
باد امروز میوزد.
Elle souffle les bougies de son gâteau d' anniversaire.
او شمعهای کیک تولدش را خاموش میکند.
02
(چیزی را) فوت کردن, (به چیزی) دمیدن
مثالها
Elle souffle les bougies de son gâteau d' anniversaire.
او شمعهای روی کیک تولدش را خاموش میکند.
Il souffle sur sa soupe pour la refroidir.
او روی سوپش میدمد تا آن را خنک کند.
03
نفس نفس زدن
مثالها
Il souffle après avoir couru 10 minutes.
بعد از دویدن 10 دقیقه نفسنفس میزند.
Elle souffle en montant les escaliers.
04
آهسته گفتن, نجوا کردن، در گوشی گفتن
مثالها
Il souffle un mot à son ami pendant la réunion.
او در جلسه یک کلمه را به دوستش زیر لب میگوید.
Elle souffle une phrase à l' oreille de son mari.
او یک جمله را در گوش شوهرش زمزمه میکند.
05
مات و مبهوت کردن, هاج و واج کردن
مثالها
La beauté du paysage m' a soufflé.
زیبایی مناظر مرا شگفتزده کرد.
Sa performance incroyable a soufflé le public.
اجرای شگفتانگیزش حیرتزده کرد مخاطبان را.
06
نفس تازه کردن, خستگی درکردن
مثالها
Il souffle un moment avant de continuer la course.
او لحظهای نفس میکشد قبل از ادامه مسابقه.
Elle souffle après le travail intense.
او پس از کار شدید نفس میکشد.
07
ویران کردن (بر اثر موج انفجار)
مثالها
L' explosion a soufflé le bâtiment.
انفجار ساختمان را منفجر کرد.
La tempête a soufflé les toits des maisons.
طوفان سقف خانهها را منفجر کرد.
08
توصیه کردن, القا کردن (چیزی)، پیشنهاد کردن
مثالها
Il souffle la réponse à son ami pendant l' examen.
او پاسخ را در طول امتحان به دوستش زیر لب میگوید.
Elle souffle une idée pour améliorer le projet.
او برای بهبود پروژه یک ایده پیشنهاد میدهد.
09
دزدیدن, ربودن
مثالها
Il souffle la montre sur la table sans que personne ne voie.
فوت میکند ساعت را از روی میز بدون اینکه کسی ببیند.
Elle souffle le stylo de son camarade.
میدزدد خودکار همکلاسیاش را.



























