جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
froid
01
سرد, خنک
مثالها
L' eau est trop froide pour nager aujourd'hui.
آب امروز برای شنا کردن خیلی سرد است.
Il fait un vent froid ce matin.
امروز صبح باد سردی میوزد.
02
دارای خلق و خوی سرد, سرد مزاج
مثالها
Son accueil était plutôt froid.
استقبال او نسبتاً سرد بود.
Elle a un regard froid qui intimide.
او نگاه سردی دارد که میترساند.
03
خونسرد, سرد
مثالها
Le tueur a agi de sang - froid.
قاتل با خونسردی عمل کرد.
C' était un criminel froid et méthodique.
او یک جنایتکار سرد و روشمند بود.
04
سرد, خنک
مثالها
Le peintre a utilisé des tons froids pour représenter la neige.
نقاش از رنگهای سرد برای به تصویر کشیدن برف استفاده کرد.
Cette pièce est décorée avec des couleurs froides comme le bleu et le gris.
این اتاق با رنگهای سرد مانند آبی و خاکستری تزئین شده است.
Le froid
[gender: masculine]
01
سرماخوردگی, سرما
مثالها
J' ai attrapé un froid en sortant sans manteau.
با بیرون رفتن بدون کت، سرماخوردگی گرفتم.
Son froid s' aggrave avec cette pluie.
سرماخوردگی او با این باران بدتر میشود.



























