جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
embrasser
01
بوسیدن
مثالها
Elle embrasse son bébé avec tendresse.
Il embrasse sa grand-mère sur la joue.
02
در آغوش گرفتن, در آغوش کشیدن
مثالها
Il a embrassé sa mère en pleurant.
او در حال گریه مادرش را در آغوش کشید.
Elle l' a embrassé longuement après son retour.
او پس از بازگشتش او را مدتها در آغوش گرفت.
03
در بر گرفتن, شامل شدن
مثالها
Ce livre embrasse plusieurs aspects de la philosophie.
شامل میشود چند جنبه از فلسفه را.
Son travail embrasse des domaines très variés.
کار او حوزههای بسیار متنوعی را در بر میگیرد.
04
(نظری، عقیدهای...) پذیرفتن, گرویدن به
مثالها
Il a embrassé la foi chrétienne à l' âge adulte.
او در بزرگسالی ایمان مسیحی را پذیرفت.
Elle a embrassé les principes du féminisme.
او اصول فمینیسم را پذیرفت.
05
نظر انداختن به, دیدن
مثالها
Du sommet, on embrasse toute la vallée d' un seul regard.
در بر گرفتن از قله، میتوان کل دره را در یک نگاه درک کرد.
Il embrassa la scène d' un regard silencieux.
او صحنه را با نگاهی خاموش در آغوش کشید.
06
درک کردن
مثالها
Il a du mal à embrasser toute la complexité du sujet.
او در درک کامل پیچیدگی موضوع مشکل دارد.
Elle embrasse rapidement les idées abstraites.
او به سرعت ایدههای انتزاعی را درک میکند.
07
همدیگر را بوسیدن
مثالها
Ils s' embrassent devant la gare.
آنها جلوی ایستگاه همدیگر را میبوسند.
Les deux amis se sont embrassés pour se dire au revoir.
دو دوست برای خداحافظی یکدیگر را بوسیدند.



























