جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
دریافت کردن, گرفتن
(به بیماری) مبتلا شدن, (بیماری) گرفتن
گرفتن
محکوم شدن, مجازات شدن
(سیگنال) گرفتن, وصل بودن به اینترنت، آنتن دادن (تلوزیون یا رادیو)
شدن, کردن
انجام دادن, کردن
شروع به (کاری) کردن
فهمیدن, درک کردن، گرفتن
سردرگم کردن, گیج کردن
جریحهدار کردن (احساسات)
قانع کردن, مجاب کردن
آزار دادن, اعصاب خرد کردن، کفر درآوردن
توانستن, شدن
به دست آوردن, گرفتن
رسیدن (نتیجه محاسبه)
تماس گرفتن, وصل شدن (تماس تلفنی)
حساب (کسی را) رسیدن
آوردن
دستگیر کردن, بازداشت کردن، گرفتن
زدن (ضربه، تیر و...), اصابت کردن
خریدن
غذا حاضر کردن
جواب دادن (تلفن و در)
نکاه کن (برای جلب توجه)
بردن, رساندن، برداشتن
رفتن, آمدن
سوار شدن (تاکسی، اتوبوس، هواپیما و...), گرفتن (تاکسی)
بودن, پیش آمدن، وجود داشتن، دیدن
برو, دررو
برانگیختن, واکنش گرفتن
گرفتن, دریافت کردن
دریافت کردن, کسب کردن
رسیدن, دست یافتن
کردن, به دست آوردن
پرداخت کردن, تقبل کردن
فهمیدن, درک کردن
دریافت کردن, کسب کردن
فریب دادن, گول زدن
متوقف کردن, قطع کردن
به دست آوردن, بردن
تحویل دادن, حمل کردن
گرفتن, کشتن
به دست آوردن, ارائه دادن
فهمیدن, درک کردن
یاد گرفتن, به خاطر سپردن
گرفتار شدن, مبتلا شدن
بازیابی, نجات
درخت واژگانی



























