جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
چرخاندن, برگرداندن
بستن, مرتب کردن، زدن، تا کردن
ورق زدن, رفتن به صفحه بعد
چرخیدن
چرخیدن
پیچ خوردن (مچ پا)
چرخاندن, گرداندن
حرکت آکروباتیک زدن, وارو زدن
ریختن, انتقال دادن
چرخیدن, پیچیدن
تغییر کردن, چرخیدن
چرخاندن, تغییر جهت دادن
پیچیدن, چرخیدن
چرخیدن, معطوف کردن
توجه دادن, روی برگرداندن
به سن خاصی رسیدن
رسیدن, گذشتن
فاسد کردن (شیر), خراب کردن (شیر)
تغییر رنگ دادن (برگها), رنگ عوض کردن
فاسد شدن (شیر), خراب شدن
تبدیل کردن, کردن
تغییر کردن, تبدیل شدن
دیوانه شدن, تعادل روانی خود را از دست دادن
چرخاندن, شکل دادن
چرخاندن, شکل دادن
شکل دادن
شخم زدن
کند کردن, کم کردن تیزی
خم شدن, کج شدن
دست یافتن, انجام دادن
(رها) شدن
منحرف کردن, وادار به عقب نشینی کردن
فروخته شدن, چرخیدن
فروختن, خلاص شدن از
برگرداندن (نتیجه جنگ یا بازی)
چرخیدن, تغییر کردن
دور زدن, حمله از جناح
تبدیل کردن
نوبت
چرخش, پیچ
پیچ
چرخش, توسعه غیرمنتظره
انحراف, چرخش
چرخش, دوران
چرخش, پیچ
چرخش, پیادهروی
لطف, خدمت
اجرای نمایشی کوتاه
نوبت, فرصت
نوبت, شیفت
ترن (پوکر)
پایان یک دوران
درخت واژگانی



























