جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
رفتن
رسیدن
رفتن, طی کردن
رفتن (و کاری کردن), برای انجام کاری رفتن
رفتن
باز کردن (وبسایت، صفحه کتاب و...)
فرستاده شدن
کار کردن (وسیله و دستگاه)
درست کار نکردن (چیزی)
کمک کردن, منجر شدن
رفتن
رفتن
گذشتن (زمان), سپری شدن
استعفا دادن, اخراج شدن
پایان یافتن, تمام شدن
مردن, فوت کردن، به رحمت خدا رفتن
نبودن, دزدیده شده بودن
صرف شدن, خرج شدن
پرداخت کردن, قبول کردن (میزان پرداختی)
جای مشخصی داشتن
جا شدن
[فعل مصنوعی]
پیش رفتن
شدن
صدا دادن
صدا دادن, صدای هشدار دادن
بودن (محتوای موسیقی، داستان، شعر و...)
گفتن
شروع کردن, رفتن
نوبت خود را بازی کردن
رفتن به سرویس بهداشتی, دستشویی رفتن
انداختن رفتن, دادن رفتن، بیرون انداختن
موجود بودن
رفتن, حرکت کردن
ضعیف شدن, کاهش یافتن
رفتن, همخوانی داشتن
رفتن, حرکت کردن
فروخته شدن, رفتن
رفتن, به نتیجه رسیدن
رفتن, بودن
گذراندن, رفتن
شکستن, فرو ریختن
درگیر شدن, مداخله کردن
وزن داشتن, وزن کردن
شرط بندی کردن, قمار کردن
تحمل کردن, پایداری کردن
توانایی مالی داشتن, قادر به پرداخت بودن
خواستن, لذت بردن
رفتن, شرکت کردن
عملیاتی, آماده



























