جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
گرفتن
گرفتن (بیماری), شدن (مریضی)
اندازهگیری کردن, سنجیدن، گرفتن
انتخاب کردن, گرفتن، برداشتن
عکس گرفتن, عکسبرداری کردن
دزدیدن, گرفتن
گرفتن, تسخیر کردن، تصاحب کردن، فتح کردن، به دست گرفتن
خریدن, گرفتن، کرایه کردن
خریدن, گرفتن، مشترک (چیزی) بودن
گرفتن, اتخاذ کردن
نوشتن, یادداشت کردن، ثبت کردن
(چیزی را) با خود بردن
رفتن (با وسیله نقلیه یا از مسیری)
بردن, راهنمایی کردن (مسیر)
بردن, کشاندن، (تبدیل) کردن
مصرف کردن, خوردن، نوشیدن
طول کشیدن
لازم بودن, لازم داشتن، احتیاج داشتن، نیاز داشتن
جا داشتن
پوشیدن (سایز خاصی از لباس یا کفش و...)
برداشتن
کم کردن, تفریق کردن، منها کردن
گرفتن, پذیرفتن، قبول کردن
برای مثال, به عنوان مثال, برای نمونه، مثلاً
برداشت کردن (حرف یا کاری), متوجه شدن، تعبیر کردن
تجربه کردن, متحمل شدن، تحمل کردن
داشتن, شدن، کردن، نشان دادن
برنده شدن, بردن
طی کردن (مانع، پیچ و غیره), رفتن
تحمل کردن
داشتن (حالت خاصی), گرفتن (حالت خاصی)
استفاده کردن (از فرصت), (ریسک) کردن
[فعل مصنوعی]
برداشتن (درس), رفتن (کلاس خاصی)
درس دادن
فکر کردن
گرفتن (یک جزء دستوری)
ریشه دادن, رشد کردن (گیاه)
جواب دادن (نتیجه), نتیجه دادن
هدایت کردن, گرفتن
گرفتن, پذیرفتن
شرکت کردن, گذراندن
اتخاذ کردن, به کار بستن
گرفتن, استقبال کردن
استفاده کردن, مصرف کردن
زدن, اجرا کردن
برگزار کردن (مراسم مذهبی به عنوان برگزارکننده)
جمع آوری کردن, گرفتن
کسب کردن, دریافت کردن
گرفتن, پذیرفتن
گرفتن, گاییدن
گرفتن, دستگیر کردن
گرفتن, به عهده گرفتن
شکست دادن, غلبه کردن
پناه گرفتن, پناه بردن
گرفتن, استفاده کردن
پذیرفتن, قبول کردن
گرفتن, تصاحب کردن
پذیرفتن, گرفتن
اجازه ورود دادن, اجازه ورود یک ماده را دادن
گرفتن, سبب از دست دادن زندگی شود
شرکت کردن, حضور داشتن
برداشت
درآمد
برداشت, فهم
درخت واژگانی



























