جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
bleu
01
آبی
مثالها
Le ciel est bleu aujourd'hui.
آسمان امروز آبی است.
Elle porte une robe bleue pour la fête.
او برای مهمانی یک لباس آبی میپوشد.
02
نیمهپخته
مثالها
Il préfère son steak bleu, à peine cuit.
او استیک خود را bleu ترجیح میدهد، بهزحمت پختهشده.
Le chef a préparé le steak bleu pour les invités qui aiment la viande très peu cuite.
آشپز استیک bleu را برای مهمانانی که گوشت بسیار کمپخته را دوست دارند آماده کرد.
03
کبود
مثالها
Il avait l' œil bleu après être tombé.
بعد از افتادن چشمش کبود شده بود.
Son bras est devenu bleu à cause du choc.
بازویش بهخاطر ضربه کبود شد.
Le bleu
[gender: masculine]
01
کبودی, خونمردگی
مثالها
Elle a un bleu sur le bras après être tombée.
او بعد از افتادن روی بازویش یک کبودی دارد.
Il m' a montré un bleu sur sa jambe.
او یک کبودی روی پایش به من نشان داد.
02
لباس کار, شلوار پیشبندی
مثالها
Les mécaniciens portent un bleu pour protéger leurs vêtements.
مکانیکها لباس کار میپوشند تا لباسهایشان را محافظت کنند.
Mon père met toujours son bleu avant d' aller à l' atelier.
پدرم همیشه قبل از رفتن به کارگاه لباس کارش را میپوشد.
03
شاگرد جدید, سرباز تازهوارد
مثالها
Ce bleu ne connaît pas encore les règles du camp.
این تازهکار هنوز قوانین اردوگاه را نمیداند.
Les anciens taquinent souvent les bleus.
کهنهسربازان اغلب تازهکاران را دست میاندازند.



























