جستجو
در اختیار داشتن
دریافت کردن, داشتن
داشتن
داشتن, ملکیت داشتن
دعوت کردن
استخدام کردن, گرفتن، داشتن
داشتن (اثر خاصی)
داشتن, دارا بودن
داشتن, برخوردار بودن از
داشتن, پذیرفتن به عنوان شوهر
چیزی را داشتن یا تجربه کردن, گذشتن (خوش یا بد)، کردن (تصادف)
داشتن (بیماری), مبتلا شدن، گرفتن، خوردن
داشتن
پذیرفتن, قبول کردن، اجازه دادن
داشتن (کاری), باید
تجربه کردن
داشتن, احساس کردن
فریب دادن
وا داشتن, بودن
با (کسی) بودن
وارد کردن به حالت, داشتن در شرایط
[فعل مصنوعی]
بچهدار شدن
ترتیب انجام کاری را دادن
خوردن یا نوشیدن
رابطه جنسی داشتن, رابطه جنسی برقرار کردن
برگزار کردن (مراسم), گرفتن (مهمانی)
گیر انداختن
کشیدن, داشتن سیگار
حامله بودن, فرزند داشتن
چرت زدن
حمام کردن
داشتن, انجام دادن
داشتن, بحث کردن
اختلاف نظر داشتن, جدل کردن
قرار داشتن, بودن، گذاشتن
گرفتن
[فعل کمکی برای زمانهای کامل]
به انجام رساندن, به کسی واگذار کردن
داشتن
رحم کردن, شفقت نشان دادن
بهدست آوردن, کسب کردن
داشتن, شرکت کردن در
*فرد ثروتمند
have