جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to elect
01
انتخاب کردن (از طریق رأیگیری)
to choose a person for a specific job, particularly a political one, by voting
Transitive: to elect sb
مثالها
Citizens will elect a new mayor in the upcoming municipal elections.
شهروندان در انتخابات شهرداری آینده یک شهردار جدید را انتخاب خواهند کرد.
The nation collectively decided to elect the candidate who promised positive change.
ملت به طور جمعی تصمیم گرفتند که نامزدی را که وعده تغییر مثبت داده بود انتخاب کنند.
مثالها
She elected to take the scenic route home instead of the highway.
او تصمیم گرفت به جای بزرگراه، مسیر زیبا را برای رفتن به خانه انتخاب کند.
After much thought, he elected to stay in the city rather than move.
بعد از تفکر زیاد، او تصمیم گرفت در شهر بماند به جای اینکه نقل مکان کند.
elect
مثالها
The elect team members were carefully selected based on their skills and experience.
اعضای تیم منتخب بر اساس مهارتها و تجربیاتشان به دقت انتخاب شدند.
The elect spokesperson for the group was selected to represent their interests in negotiations.
سخنگوی منتخب گروه برای نمایندگی از منافع آنها در مذاکرات انتخاب شد.
02
منتخب (اما هنوز منصوب نشده)
chosen or voted into a public office but not yet officially started serving in that role
مثالها
The governor-elect will assume office next month.
فرماندار منتخب ماه آینده کار خود را آغاز خواهد کرد.
She was introduced as the mayor-elect during the press conference.
او به عنوان شهردار منتخب در کنفرانس مطبوعاتی معرفی شد.
03
برگزیده, مقدر شده
(of a person) chosen by God for salvation or divine favor
مثالها
The elect group of saints was predestined for heaven.
گروه برگزیده مقدسان برای بهشت مقدر شده بود.
The elect individuals were called to spread the teachings of faith.
افراد برگزیده فراخوانده شدند تا آموزههای ایمان را گسترش دهند.
Elect
01
افراد برگزیده
a group of people chosen for a special role or status
مثالها
The elect were invited to the private ceremony.
برگزیدگان به مراسم خصوصی دعوت شدند.
Only the elect could access the exclusive club.
فقط انتخابشدگان میتوانستند به باشگاه انحصاری دسترسی داشته باشند.
مثالها
They believed themselves to be among the elect.
آنها باور داشتند که از میان برگزیدگان هستند.
The preacher spoke about the destiny of the elect.
واعظ درباره سرنوشت برگزیدگان صحبت کرد.
درخت واژگانی
elected
election
elective
elect
