جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
comer
[past form: comí][present form: como]
01
خوردن
مثالها
Me gusta comer frutas frescas.
من دوست دارم میوههای تازه بخورم.
¿ A qué hora sueles comer?
معمولاً چه ساعتی غذا میخوری؟
02
مخفی کردن, پنهان کردن، پوشاندن
مثالها
¡ No me digas que se comieron las pruebas!
به من نگو که آنها شواهد را خوردند!
El jefe se comió las quejas de los empleados.
رئیس شکایات کارمندان را خورد.
03
غذا خوردن
مثالها
Siempre como a las dos de la tarde.
من همیشه ساعت دو بعدازظهر میخورم.
¿ Quieres comer conmigo esta noche?
آیا میخواهی امشب با من غذا بخوری؟
04
خوردن
کاربرد فعل comer در حالت ناگذر
فعل comer در حالت بازتابی زمانی استفاده میشود که بعد از فعل مقدار چیزی که خورده شده، مشخص باشد و یا روی فاعل یا با ولع خوردن تأکید داشته باشیم.
مثالها
Me comí una hamburguesa grande para el almuerzo.
من برای ناهار یک همبرگر بزرگ خوردم.
Los niños se comieron todas las galletas.
بچهها همه کلوچهها را خوردند.
05
فرسوده کردن, ساییده کردن، خوردن
مثالها
Las olas se comieron la orilla de la playa.
امواج ساحل دریا را فرسوده کردند.
La carretera se está comiendo con el paso de los años.
جاده با گذشت سالها خورده میشود.
06
جویدن, خوردن
مثالها
El perro se comió el hueso lentamente.
سگ استخوان را به آرامی خورد.
Me comí la manzana con mucho cuidado.
سیب را با احتیاط بسیار خوردن.
07
خوردن (به جایی)
مثالها
Se comió un árbol cuando perdió el control del coche.
او یک درخت را خورد وقتی کنترل ماشین را از دست داد.
Me comí la pared del garaje por no mirar bien.
من دیوار گاراژ را خوردم چون خوب نگاه نکردم.
08
زدن (مهره در شطرنج)
مثالها
En la próxima jugada voy a comer tu alfil.
در حرکت بعدی، من میخواهم بخورم فیلت را.
No te olvides que puedes comer el peón en esa casilla.
فراموش نکن که میتوانی سرباز را در آن خانه بخوری.
09
کاملاً مصرف کردن, تمام کردن
مثالها
Ella se comió sus ahorros para comprar el coche.
او پساندازهایش را خورد تا ماشین بخرد.
El niño se comió toda la batería del juguete.
کودک کل باتری اسباببازی را خورد.
10
جا انداختن
مثالها
Me comí una página del libro sin darme cuenta.
یک صفحه از کتاب را بدون اینکه متوجه شوم خوردن.
Se comió un paso importante en la receta.
او یک گام مهم در دستور غذا را خورد.
11
قورت دادن
مثالها
Se comió las palabras cuando su jefe entró a la sala.
وقتی رئیسش وارد اتاق شد، حرفهایش را خورد.
No te comas las críticas, úsalas para mejorar.
انتقادات را قورت نده، از آنها برای بهبود استفاده کن.



























