جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
réveiller
01
بیدار شدن, از خواب برخاستن
مثالها
Je me réveille à 7 heures tous les matins.
من هر صبح ساعت 7 بیدار میشوم.
Elle se réveille tard le dimanche.
او یکشنبهها دیر بیدار میشود.
02
بیدار کردن
مثالها
Je réveille mon frère tous les matins à 7 heures.
من هر روز صبح ساعت 7 برادرم را بیدار میکنم.
Elle réveille le bébé quand il pleure.
او کودک را وقتی گریه میکند بیدار میکند.
03
بیدار شدن, بیدار کردن
مثالها
Le patient s' est réveillé après l' opération.
بیمار پس از عمل بیدار شد.
Elle s' est réveillée doucement en salle de réveil.
او به آرامی در اتاق ریکاوری بیدار شد.
04
(حسی را) زنده کردن, بیدار کردن، برانگیختن
مثالها
Ce film a réveillé beaucoup d' émotions en moi.
این فیلم احساسات زیادی را در من بیدار کرد.
La chanson a réveillé des souvenirs d' enfance.
آهنگ خاطرات کودکی را بیدار کرد.



























