جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
organiser
01
تدارک دیدن, سازماندهی کردن
مثالها
Ils organisent une fête pour l' anniversaire de leur fils.
آنها برای تولد پسرشان یک مهمانی برگزار میکنند.
Elle organise un voyage en Italie pour cet été.
او یک سفر به ایتالیا را برای این تابستان برنامهریزی میکند.
02
برپا کردن, تاسیس کردن، راه انداختن
مثالها
Ils ont organisé une conférence internationale à Paris.
آنها یک کنفرانس بینالمللی در پاریس برگزار کردند.
Elle organise une exposition d' art moderne.
او یک نمایشگاه هنر مدرن برگزار میکند.
03
به کارهای خود نظم و ترتیب دادن
مثالها
Je dois mieux m' organiser pour finir tout mon travail.
من باید خودم را بهتر سازماندهی کنم تا تمام کارهایم را تمام کنم.
Elle s' organise toujours bien avant un examen.
سازماندهی میکند همیشه خوب قبل از یک امتحان.
04
شکل گرفتن
مثالها
Le plan s' organise autour de deux pôles.
طرح سازماندهی میشود حول دو قطب.
Le discours s' organise en trois parties claires.
سخنرانی در سه بخش روشن سازماندهی میشود.



























