جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
fort
01
تنومند, هیکلی، قوی، پر زور، زورمند
مثالها
Ce haltérophile est très fort – il soulève 200 kg.
این وزنهبردار بسیار قوی است – او 200 کیلوگرم بلند میکند.
Les ouvriers forts ont porté les pierres lourdes.
کارگران قوی سنگهای سنگین را حمل کردند.
02
بلند (صدا), رسا (صدا)، مهیب
مثالها
La musique était trop forte – on entendait tout l' immeuble trembler.
موسیقی خیلی بلند بود – میشد شنید که کل ساختمان میلرزد.
Il a crié d' une voix forte pour se faire entendre.
او با صدای بلند فریاد زد تا شنیده شود.
03
تند [بو، ادویه...], تند و تیز
مثالها
Ce curry est fort.
این کاری تند است.
L' odeur de l' ail est fort dans la cuisine.
بوی سیر در آشپزخانه تند است.
04
مهم, برجسته
مثالها
C' est un acteur fort dans le cinéma français.
او یک بازیگر مهم در سینمای فرانسه است.
Elle a joué un rôle fort dans ce projet.
او در این پروژه نقش مهمی ایفا کرد.
05
قاطع, قوی، شجاع، مصمم
مثالها
Il est fort face aux difficultés.
او در برابر مشکلات قوی است.
Elle est fort et n' a pas peur des défis.
او قوی است و از چالشها نمیترسد.
06
زیاد, هنگفت، کلان، بالا
مثالها
Le prix du billet est fort cette année.
قیمت بلیت امسال بالا است.
Le tirage du journal est fort ce mois - ci.
تیراژ روزنامه این ماه بالا است.
07
غلیظ
مثالها
Ce café est trop fort pour moi.
این قهوه برای من خیلی قوی است.
Le parfum a une odeur très forte.
عطر بوی بسیار تند دارد.
08
موثر [دارو], کارآمد، قوی
مثالها
Ce médicament est fort et agit rapidement.
این دارو قوی است و به سرعت عمل میکند.
Elle prend un antibiotique fort pour son infection.
او برای عفونت خود یک آنتیبیوتیک قوی مصرف میکند.
09
سنگین [مزه، بو], قوی
مثالها
Ce fromage a un goût fort.
این پنیر طعم قوی دارد.
Le café est très fort ce matin.
قهوه امروز صبح خیلی قوی است.
10
ضخیم, محکم، بادوام
مثالها
Cette porte est fort et sécurisée.
این در مستحکم و امن است.
Il a un bras fort.
او یک بازوی قوی دارد.
fort
01
بلند, قوی
مثالها
Elle parle fort au téléphone.
او با صدای بلند تلفن صحبت میکند.
Il chante fort dans la chorale.
او بلند در گروه کر میخواند.
02
خیلی
مثالها
Il est fort intelligent pour son âge.
او برای سنش خیلی باهوش است.
Elle est fort contente de son résultat.
او بسیار از نتیجهاش راضی است.
03
به سختی, سخت
مثالها
Il travaille fort pour réussir.
او سخت کار میکند تا موفق شود.
Elle a frappé fort à la porte.
او محکم به در زد.
Le fort
[gender: masculine]
01
نقطهقوت
مثالها
La patience est son fort.
صبر نقطه قوت اوست.
La communication est le fort de cette équipe.
ارتباط نقطه قوت این تیم است.



























