جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to prim
01
با ظرافت لباس پوشیدن, محتاطانه لباس پوشیدن
dress primly
02
لب ها را جمع کردن, لب ها را فشردن
contract one's lips
03
ظاهری رسمی به خود گرفتن, ظاهری خشک و مقرون به رعایت آداب به خود گرفتن
assume a prim appearance
prim
01
تمیز, پاک
neat, tidy, or immaculate in appearance or dress, often with an emphasis on modesty or conservatism
مثالها
She wore a prim floral dress with a matching cardigan, projecting an image of modesty and propriety.
او یک لباس گلدار منظم با کاردیگان هماهنگ پوشیده بود، که تصویری از فروتنی و شایستگی را منتشر میکرد.
The room was decorated in a prim style, with delicate lace curtains and tasteful floral arrangements.
اتاق به سبکی تمیز و مرتب تزیین شده بود، با پردههای توری ظریف و چیدمان گلهای خوشسلیقه.
02
عصاقورتداده
formally precise or proper in behavior, manners, or appearance, often to an excessive or affected degree
مثالها
She always appears prim and proper, her demeanor meticulously controlled, with every detail carefully arranged.
او همیشه آراسته و مناسب به نظر میرسد، رفتارش به دقت کنترل شده است، با هر جزئیات به دقت مرتب شده است.
The prim receptionist greeted guests with a stiff smile and a perfectly poised posture, suggesting an exaggerated concern for decorum.
پذیرشگر خشک و رسمی مهمانان را با لبخندی سفت و وضعیتی کاملاً متعادل استقبال کرد، که نشاندهنده نگرانی اغراقآمیز نسبت به آداب بود.
