جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
fier
01
سربلند, خشنود، مفتخر
مثالها
Il est fier de ses réussites.
او به موفقیتهایش افتخار میکند.
Elle est fière de son travail.
او از کارش افتخار میکند.
02
مغرور, متکبر
مثالها
Il parle d' un ton fier et méprisant.
او با لحنی مغرور و تحقیرآمیز صحبت میکند.
Elle est trop fière pour demander de l' aide.
او برای درخواست کمک بیش از حد مغرور است.
03
مشهور
مثالها
C' est un fier menteur.
او یک دروغگوی واقعی است.
Il a fait un fier discours.
او یک سخنرانی قدرتمند کرد.
fier
01
اعتماد کردن (به), حساب باز کردن (روی)
مثالها
Je me fie à toi pour finir le travail.
من برای تمام کردن کار به تو اعتماد دارم.
Il ne faut pas se fier aux apparences.
نباید به ظواهر اعتماد کرد.



























