جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Le droit
[gender: masculine]
01
اجازه
مثالها
J' ai le droit de visiter ce pays avec mon visa.
من حق دارم با ویزایم از این کشور بازدید کنم.
Elle a obtenu le droit de construire une maison.
او حق ساخت یک خانه را به دست آورد.
02
حقوق (رشته تحصیلی)
مثالها
Il étudie le droit à l' université.
او حقوق را در دانشگاه مطالعه میکند.
Chaque citoyen a des droits et des devoirs.
هر شهروند حقوق و وظایفی دارد.
03
مالیات, عوارض
مثالها
Il doit payer les droits à l' importation.
او باید عوارض واردات را بپردازد.
Les droits de douane ont augmenté cette année.
عوارض گمرکی امسال افزایش یافته است.
04
حزب راستگرا, طرفدار حزب راستگرایان
مثالها
Le droit a remporté les élections locales.
راست در انتخابات محلی پیروز شد.
Elle milite pour le droit depuis plusieurs années.
او چندین سال است که برای راست مبارزه میکند.
05
حق, حقوق
مثالها
Chaque citoyen a le droit de vote.
هر شهروند حق رأی دارد.
Elle a le droit de s' exprimer librement.
او حق دارد آزادانه صحبت کند.
06
مچ راست, دست راست
مثالها
Il écrit de la main droite.
او با دست راست خود مینویسد.
Elle porte le sac sur le bras droit.
او کیف را روی بازوی راست خود حمل میکند.
droit
01
صاف (مقابل کج)
مثالها
Tiens - toi droit quand tu marches.
هنگام راه رفتن صاف بایست.
La route est droite sur plusieurs kilomètres.
جاده برای چند کیلومتر مستقیم است.
02
راست (در مقابل چپ)
مثالها
Il écrit de la main droite.
او با دست راست خود مینویسد.
Tourne à la rue droite au prochain feu.
در چراغ راهنمایی بعدی به خیابان راست بپیچید.
03
رک, رک و پوستکنده، صادق، درستکار
مثالها
Il est toujours droit dans ses réponses.
او همیشه در پاسخهایش راستگو است.
Elle a un caractère droit et honnête.
او شخصیتی راست و صادق دارد.
04
قائم (ریاضی), راست
مثالها
Un triangle rectangle a un angle droit.
یک مثلث قائمالزاویه یک زاویه قائمه دارد.
Tracez une ligne droite perpendiculaire pour former un angle droit.
یک خط مستقیم عمود بکشید تا یک زاویه قائم تشکیل شود.
05
راسته (دامن، لباس)
مثالها
Elle porte une jupe droite très élégante.
او یک دامن راست بسیار شیک پوشیده است.
Ce pantalon droit lui va parfaitement.
این شلوار راست کاملاً به او میآید.
droit
01
مستقیم, به طور مستقیم
مثالها
Va droit devant toi jusqu' au feu rouge.
مستقیم به جلو بروید تا چراغ راهنمایی.
Regarde droit dans mes yeux quand tu parles.
وقتی صحبت میکنی مستقیم به چشمانم نگاه کن.
02
صاف, راست
مثالها
Il va droit vers la sortie.
او مستقیم به سمت خروجی میرود.
La route continue droit jusqu' au village.
جاده مستقیم تا روستا ادامه دارد.



























