جستجو
to flambe
01
غذا را با الکل شعله‌ور کردن
to drizzle or pour liquor over a dish and ignite it briefly to create a burst of flame
Example
The chef is flambéing the bananas foster, filling the kitchen with the enticing aroma of rum.
سرآشپز در حال فلامب کردن موز فاستر است و آشپزخانه را با عطر وسوسه‌انگیز رم پر کرده است.,سرآشپز در حال شعله ور کردن موز فاستر است و آشپزخانه را با عطر وسوسه‌انگیز رم پر کرده است.
Tomorrow, at this time, I will be flambéing the cherries jubilee for the dinner party.
فردا، در این زمان، من چری جوبیلی را برای مهمانی شام شعله ور می‌کنم.
flambe
01
شعله‌ور با الکل
(of food) prepared using a technique where alcohol is added to a dish and ignited to create a burst of flames
