جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Flake
01
عجیب و غریب, نامتعارف
a person who behaves in an eccentric or unpredictable manner
مثالها
Everyone in the office knows him as the flake who always has strange stories to tell.
همه در دفتر او را به عنوان آدم عجیب و غریب میشناسند که همیشه داستانهای عجیبی برای گفتن دارد.
She might seem like a flake, but her creative ideas are often brilliant.
او ممکن است به نظر یک عجیب و غریب بیاید، اما ایدههای خلاقانهاش اغلب درخشان هستند.
02
پولک, بلور برف
a crystal of snow
03
پوسته, تکه
a small fragment of something broken off from the whole
to flake
01
به صورت پولک درآمدن, پوسته پوسته شدن
form into flakes
02
پوسته پوسته شدن, ریختن به صورت تکه های نازک
come off in flakes or thin small pieces
03
پوشاندن با پوسته, پاشیدن
cover with flakes or as if with flakes
04
*به تکههای کوچک تقسیم کردن
to break or separate into small, thin pieces, usually using a fork or fingers
