جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
close up
مثالها
The animals gathered close up around the food.
حیوانات از نزدیک دور غذا جمع شدند.
The photographer took the shot close up to capture every detail.
عکاس عکس را از نزدیک گرفت تا هر جزئیاتی را ثبت کند.
to close up
[phrase form: close]
مثالها
Double-check you closed up the box before wrapping it.
قبل از بستهبندی مطمئن شوید که جعبه را بستهاید.
Close up the paint can or it'll dry out.
ببندید قوطی رنگ را وگرنه خشک میشود.
1.1
بسته شدن
to gradually become sealed or less open
مثالها
The clam closed up tightly as soon as it was touched.
صدف به محض لمس شدن محکم بسته شد.
Over time, the old well closed up with dirt and debris.
با گذشت زمان، چاه قدیمی با خاک و زباله بسته شد.
02
از صحبت یا برقرای ارتباط بیشتر خودداری کردن
to no longer be willing to speak about something or make contact with someone
مثالها
After the disagreement, he closed up and refused to say another word.
پس از اختلاف، او بست و از گفتن هر کلمه دیگری خودداری کرد.
She closed up when asked about her personal life.
وقتی از زندگی شخصیاش پرسیده شد، خودش را بست.
03
بستن (مغازه و..), تعطیل کردن (مغازه و..)
to temporarily shut and lock a building, store, etc., to the public for a specific period
مثالها
The bookstore closes up at 9 PM every night.
فروشگاه کتاب هر شب ساعت 9 بسته میشود.
The café closes up for a brief break between lunch and dinner.
کافه برای استراحت کوتاهی بین ناهار و شام تعطیل میشود.
مثالها
The security team closed up the entrance after the event started.
تیم امنیتی پس از شروع رویداد ورودی را مسدود کرد.
Police closed up the street after the accident occurred.
پلیس پس از وقوع حادثه خیابان را مسدود کرد.
05
گرد هم آوردن
to bring individuals or objects closer together, reducing the gap between them
مثالها
She closed up the gap between herself and the other runners.
او فاصله بین خود و دوندههای دیگر را کم کرد.
The teacher asked the students to close up and form a circle.
معلم از دانشآموزان خواست که نزدیک شوند و یک دایره تشکیل دهند.
06
ترمیم شدن (جراحت), بسته شدن (جراحت), خوب شدن (جراحت)
(of a wound, cut, etc.) to heal or become sealed as the body forms new skin
مثالها
The incision will close up on its own with time.
برش با گذشت زمان به خودی خود بسته میشود.
The wound began to close up after a few days of care.
زخم پس از چند روز مراقبت شروع به بسته شدن کرد.
Close-up
01
نمای نزدیک, عکس دقیق
a photograph or film shot taken from a short distance, focusing on a subject in detail
مثالها
The photographer took a close-up of the flower's delicate petals.
عکاس یک نمای نزدیک از گلبرگهای ظریف گل گرفت.
In the movie, the camera zoomed in for a dramatic close-up of the villain's face.
در فیلم، دوربین برای یک نمای نزدیک دراماتیک از چهره شرور زوم کرد.
02
نمای نزدیک, نگاه نزدیک
an in-depth or personal examination or view of something
مثالها
The documentary gave a close-up of life in the remote village.
مستند یک نمای نزدیک از زندگی در روستای دورافتاده ارائه داد.
The article offered a close-up of the CEO's personal philosophy.
مقاله یک نگاه نزدیک به فلسفه شخصی مدیرعامل ارائه داد.
