جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Le tableau
[gender: masculine]
01
تابلو نقاشی
مثالها
Ce tableau est une peinture célèbre.
این تابلو یک نقاشی معروف است.
Ils ont accroché un tableau dans le salon.
آنها یک تابلو را در اتاق نشیمن آویختند.
02
نمودار
مثالها
Le tableau montre les résultats de l' enquête.
جدول نتایج نظرسنجی را نشان میدهد.
Elle a préparé un tableau pour comparer les données.
او یک جدول برای مقایسه دادهها تهیه کرد.
03
تخته, تابلو
مثالها
Le professeur écrit au tableau.
معلم روی تخته مینویسد.
Le tableau noir est couvert de notes.
تخته سیاه با یادداشتها پوشیده شده است.
04
تابلو (برق)
مثالها
Le tableau électrique contrôle toute l' installation.
تابلو برق کل نصب و راهاندازی را کنترل میکند.
Ils ont changé le tableau de distribution.
آنها تابلو توزیع را عوض کردند.
05
اوضاع, شرایط
مثالها
Le tableau économique du pays est inquiétant.
تصویر اقتصادی کشور نگرانکننده است.
Ce rapport donne un tableau précis des conditions sociales.
این گزارش تصویری دقیق از شرایط اجتماعی ارائه میدهد.



























