جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
interpeller
01
بلند بلند حرف زدن, داد زدن
مثالها
Le professeur a interpellé l' élève qui ne suivait pas le cours.
معلم با لحن تند خطاب کرد دانشآموزی که درس را دنبال نمیکرد.
Un homme dans la foule a interpellé le maire pendant son discours.
مردی در جمعیت با تندی خطاب کرد شهردار را در حین سخنرانیاش.
02
دستگیر کردن, توقیف کردن، بازداشت کردن
مثالها
Les agents ont interpellé le dealer en pleine transaction.
ماموران در میانه معامله، فروشنده مواد مخدر را بازداشت کردند.
Interpellé pour excès de vitesse, il a présenté ses papiers.
بازداشتشده به دلیل سرعت غیرمجاز، مدارک خود را ارائه داد.



























