جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
interpréter
01
تفسیر کردن, تعبیر کردن
مثالها
Il interprète les résultats de l' expérience avec soin.
او با دقت نتایج آزمایش را تفسیر میکند.
Elle interprète les rêves de ses amis.
او رویاهای دوستانش را تفسیر میکند.
02
(نقش) بازی کردن, (نقش) ایفا کردن
مثالها
Elle interprète le rôle principal dans cette pièce.
او نقش اصلی را در این نمایش بازی میکند.
L' acteur interprète plusieurs personnages dans le film.
بازیگر چندین شخصیت را در فیلم بازی میکند.
03
اجرا کردن (موسیقی)
مثالها
Elle interprète un morceau de piano célèbre.
اجرا میکند یک قطعه پیانو معروف را.
L' orchestre interprète la symphonie de Beethoven.
ارکستر سمفونی بتهوون را اجرا میکند.



























