جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
pure
مثالها
She prefers to drink pure water without any added flavors or sweeteners.
او ترجیح میدهد آب خالص بدون هیچ گونه طعم دهنده یا شیرین کننده اضافی بنوشد.
The artist used pure gold leaf to decorate the religious icons.
هنرمند از ورقه طلای خالص برای تزیین آیکونهای مذهبی استفاده کرد.
مثالها
Her pure joy was evident as she celebrated her achievement with unrestrained enthusiasm.
شادی خالص او آشکار بود در حالی که با اشتیاقی بیقید موفقیتش را جشن میگرفت.
The chef 's pure delight in the cooking process was reflected in every dish he prepared.
لذت خالص سرآشپز در فرآیند پخت و پز در هر غذایی که آماده میکرد منعکس میشد.
03
خالص, بدون مخلوط
(of color) being chromatically pure; not diluted with white or grey or black
04
خالص
free from discordant qualities
05
خالص, نظری
concerned with theory and data rather than practice; opposed to applied
مثالها
She was known for her pure intentions and selfless actions.
او به خاطر نیات پاک و اعمال بیغرضش شناخته میشد.
The saint ’s life was considered pure, free from any wrongdoings.
زندگی قدیس پاک در نظر گرفته میشد، عاری از هرگونه خطا.
07
خالص, باکره
in a state of sexual virginity
درخت واژگانی
impure
purely
pureness
pure
