جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
drab
مثالها
The clothing line featured drab tones for a minimalist look.
خط لباس با رنگهای کدر برای ظاهری مینیمالیستی ارائه شد.
The artist chose drab colors for a melancholic feel.
هنرمند رنگهای کمرنگ را برای احساس ملانکولیک انتخاب کرد.
مثالها
Her drab response indicated she was n't excited about the news.
پاسخ کسلکننده او نشان میداد که از خبر هیجانزده نیست.
The novel 's drab characters made it hard to stay engaged.
شخصیتهای کمرنگ رمان، ادامهی همراهی را دشوار میکرد.
03
مایل به قهوهای روشن
having a brownish-yellow tint
مثالها
The walls of the old house were painted in a drab color, reminiscent of faded mustard.
دیوارهای خانه قدیمی با رنگی کدر رنگ آمیزی شده بود، که یادآور خردل رنگ پریده بود.
She chose drab curtains for the room, giving it a subdued and earthy feel.
او پردههای کدر را برای اتاق انتخاب کرد، که به آن احساسی آرام و خاکی میداد.
04
غمگین, اندوهبار
causing dejection
Drab
01
خاکستری مات, قهوه ای زیتونی روشن
a dull greyish to yellowish or light olive brown
درخت واژگانی
drably
drabness
drab



























