جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
dreary
مثالها
The weather was dreary, with constant rain and gray skies that made the day feel endless.
هوا خستهکننده بود، با باران مداوم و آسمان خاکستری که روز را بیپایان میکرد.
The office decor was so dreary that employees struggled to stay motivated throughout the day.
دکوراسیون دفتر آنقدر خستهکننده بود که کارمندان برای حفظ انگیزه در طول روز تلاش میکردند.
02
ملالتبار
boring and repetitive that makes one feel unhappy
مثالها
The repetitive tasks in the job made the work feel dreary and monotonous.
کارهای تکراری در شغل، کار را خستهکننده و یکنواخت میکرد.
The endless meetings became increasingly dreary as the week went on.
جلسات بیپایان با گذشت هفته خستهکنندهتر شدند.
درخت واژگانی
drearily
dreariness
dreary
drear
