جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
zählen
[past form: zählte]
01
شمردن
مثالها
Das Kind kann schon bis hundert zählen.
کودک میتواند تا صد بشمارد.
Ich habe die Äpfel auf dem Tisch gezählt.
من سیبهای روی میز را شمردم.
02
جمعیت داشتن, داشتن
مثالها
Die Gruppe zählt zwanzig Mitglieder.
گروه دارای بیست عضو است.
Unsere Stadt zählt über 50.000 Einwohner.
شهر ما دارای بیش از 50,000 سکنه است.
03
ارزش داشتن, با ارزش شمردن، اهمیت داشتن
مثالها
Nur deine Meinung zählt für mich.
فقط نظر تو برای من مهم است.
Jede Stimme zählt.
هر رأی مهم است.
04
به حساب آوردن
مثالها
Ich zähle ihn zu meinen Freunden.
من او را در میان دوستانم میشمارم.
Sie zählt zu den besten Künstlerinnen.
او جزو بهترین هنرمندان محسوب میشود.



























