جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
icy
مثالها
The icy wind cut through my jacket, sending shivers down my spine as I hurried to find shelter.
باد یخبندان از طریق ژاکت من برید، لرزههایی را در طول ستون فقراتم فرستاد در حالی که عجله داشتم تا پناهگاهی پیدا کنم.
The icy temperatures forced residents to bundle up in layers and stay indoors to avoid the biting cold.
دمای یخبندان ساکنان را مجبور کرد تا چند لایه لباس بپوشند و در داخل خانه بمانند تا از سرمای گزنده در امان بمانند.
مثالها
His icy stare made everyone in the room feel uncomfortable.
نگاه یخی او باعث شد همه در اتاق احساس ناراحتی کنند.
The icy silence between them suggested something was wrong.
سکوت یخی بین آنها نشان میداد که چیزی درست نیست.
مثالها
The icy landscape was breathtaking, with every surface glistening in the sunlight.
منظره یخی نفسگیر بود، با هر سطحی که در نور خورشید میدرخشید.
She admired the icy sculpture at the festival, crafted from clear blocks of ice.
او از مجسمه یخی در جشنواره تحسین کرد، که از بلوکهای شفاف یخ ساخته شده بود.
04
کریستالی, درخشان
covered in or wearing diamonds; sparkling with jewelry
مثالها
His watch is icy and worth a fortune.
ساعت او یخی است و یک ثروت میارزد.
She walked in looking icy with her diamond earrings.
او با گوشوارههای الماسش درخشان به نظر میرسید وارد شد.
درخت واژگانی
icily
iciness
icy



























