جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
uprightly
مثالها
He lived uprightly, always choosing to do what was right even when it was difficult.
او درستکارانه زندگی کرد، همیشه انتخاب میکرد که کار درست را انجام دهد حتی وقتی سخت بود.
The judge acted uprightly, ensuring fairness throughout the trial.
قاضی درستکارانه عمل کرد و در طول محاکمه عدالت را تضمین کرد.
مثالها
The statue stood uprightly in the town square, visible from all directions.
مجسمه در میدان شهر راست ایستاده بود و از همه جهات قابل مشاهده بود.
She held the picture frame uprightly against the wall to check its alignment.
او قاب را عمودی به دیوار نگه داشت تا تراز آن را بررسی کند.
درخت واژگانی
uprightly
rightly
right



























