جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
stable
مثالها
The table is stable and does n't wobble when you put weight on it.
میز پایدار است و وقتی وزن روی آن میگذارید تکان نمیخورد.
Her condition is stable, and the doctors expect her to recover fully.
وضعیت او پایدار است، و پزشکان انتظار دارند که او به طور کامل بهبود یابد.
02
قابل اطمینان, مستحکم
unlikely to fall or move in the wrong way
03
پایدار, باثبات
remaining constant or steady over time
مثالها
His health condition has been stable for the past few months.
وضعیت سلامتی او در چند ماه گذشته پایدار بوده است.
Despite economic challenges, her job at the company remains stable.
علیرغم چالشهای اقتصادی، شغل او در شرکت پایدار باقی میماند.
04
پایدار, متوازن
maintaining equilibrium
05
پایدار, بی اثر
not taking part readily in chemical change
Stable
01
اصطبل, طویله
a building, typically found on a farm, designed to house horses
مثالها
The rancher built a new stable to accommodate the growing number of horses on the farm.
دامدار یک اصطبل جدید ساخت تا تعداد رو به افزایش اسبها در مزرعه را در خود جای دهد.
Each horse in the stable had its own stall with fresh bedding and access to food and water.
هر اسب در اصطبل جایگاه خود را با بستر تازه و دسترسی به غذا و آب داشت.
to stable
01
در اصطبل نگه داشتن, به اصطبل بردن
shelter in a stable
درخت واژگانی
stableness
unstable
stable
