جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
mushy
مثالها
The wet sand beneath her feet felt mushy and unstable.
شن خیس زیر پای او نرم و ناپایدار احساس میشد.
The ripe banana had a mushy texture, perfect for baking.
موز رسیده بافتی نرم داشت، که برای پختن عالی بود.
مثالها
The movie was filled with mushy scenes that made everyone tear up.
فیلم پر از صحنههای احساساتی بود که همه را به گریه انداخت.
He gets mushy when recalling his childhood.
وقتی کودکی خود را به یاد میآورد، احساساتی میشود.
درخت واژگانی
mushiness
mushy
mush



























