جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
morally
مثالها
Morally, stealing is considered wrong in most cultures.
از نظر اخلاقی, دزدی در بیشتر فرهنگها نادرست تلقی میشود.
The decision was difficult morally, but necessary.
تصمیم از لحاظ اخلاقی دشوار بود، اما ضروری.
1.1
از نظر اخلاقی, به شیوه اخلاقی
in a way that follows accepted rules of behavior or standards of goodness
مثالها
She always tries to act morally, no matter the situation.
او همیشه سعی میکند اخلاقی رفتار کند، بدون توجه به موقعیت.
He was raised to live morally and treat others with respect.
او بزرگ شد تا اخلاقی زندگی کند و با دیگران با احترام رفتار کند.
مثالها
The company was morally bankrupt after the scandal.
شرکت پس از رسوایی اخلاقاً ورشکسته بود.
Although the law has n't changed, the policy is morally obsolete.
اگرچه قانون تغییر نکرده است، سیاست از نظر اخلاقی منسوخ است.
درخت واژگانی
immorally
morally
moral
