جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
morbid
01
بیمارگونه, هولناک
having an excessive and unhealthy interest in disturbing subjects, especially in death and disease
مثالها
His morbid fascination with crime scenes disturbed his friends.
شیفتگی مرضی او به صحنه های جنایت دوستانش را آزار می داد.
She has always been morbid, often reading books about the plague and other deadly diseases.
او همیشه مرضی بوده است، اغلب کتابهایی درباره طاعون و سایر بیماریهای کشنده میخواند.
02
مربوط به آسیبشناسی
(of pathology) related to a diseased state or an abnormal condition, especially one that is severe or harmful
مثالها
The autopsy revealed morbid changes in the affected organs.
کالبدشکافی تغییرات موربید در اندامهای آسیبدیده را آشکار کرد.
Researchers are studying the morbid mechanisms underlying the progression of the illness.
محققان در حال مطالعه مکانیسمهای مرضی زمینهای پیشرفت بیماری هستند.
03
مرضی
suggesting an unhealthy mental state
درخت واژگانی
morbidly
morbidness
morbid
