جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to loosen up
[phrase form: loosen]
01
از تنش و استرس رهایی یافتن
to let go of tension and anxiety
Intransitive
مثالها
The parent told the child to loosen up and not be so afraid of the dark.
والد به کودک گفت آرام باش و اینقدر از تاریکی نترس.
The teacher told the students to loosen up and not worry so much about the test.
معلم به دانشآموزان گفت آرامش داشته باشند و نگران آزمون نباشند.
02
شل کردن, آرام کردن
to stretch and relax someone's muscles, thereby increasing flexibility and reducing tension
Transitive: to loosen up muscles
مثالها
The dancers loosened their muscles up before their performance.
رقصندهها قبل از اجرا عضلات خود را شل کردند.
The physical therapist helped the patient loosen up their stiff joints.
فیزیوتراپیست به بیمار کمک کرد تا مفاصل سفت خود را شل کند.
03
آرام کردن, کاهش تنش
to make someone feel less tense or anxious
Transitive: to loosen up sb
مثالها
The manager 's encouraging words loosened up the stressed employees.
کلمات تشویقآمیز مدیر، کارمندان تحت فشار را آرام کرد.
The calming music loosened up the anxious student before her exam.
موسیقی آرامشبخش دانشآموز مضطرب را قبل از امتحانش آرام کرد.
04
آرام شدن, راحت تر شدن
(of a situation or event) to become more relaxed and friendly
Intransitive
مثالها
As the evening progressed, the atmosphere began to loosen up, and people started to chat more freely.
همانطور که شب پیش میرفت، جو شروع به آرام شدن کرد و مردم شروع به گفتگوی آزادانهتر کردند.
After the team successfully met their deadline, the office environment loosened up, and colleagues shared light-hearted conversations.
پس از اینکه تیم با موفقیت به مهلت خود رسید، فضای دفتر آرام شد و همکاران گفتگوهای سبکدلانهای را به اشتراک گذاشتند.
