جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
intensely
01
بهشدت, شدیداً
to a very great or extreme extent or degree
مثالها
The pressure on the pipes increased intensely, risking a burst.
فشار روی لولهها به شدت افزایش یافت، که خطر ترکیدگی را در پی داشت.
The brightness of the screen changed intensely during the presentation.
روشنایی صفحه نمایش به شدت در طول ارائه تغییر کرد.
مثالها
She intensely disliked any form of confrontation.
او از هرگونه رویارویی به شدت متنفر بود.
He intensely loved his work and devoted himself to it.
او کارش را شدیدا دوست داشت و خودش را وقف آن کرد.
مثالها
The fire was burning intensely, consuming everything in its path.
آتش شدیداً میسوخت، همه چیز را در مسیر خود میسوزاند.
The storm raged intensely throughout the night.
طوفان تمام شب شدیداً در حال وزیدن بود.
2.1
به شدت، با تلاش فراوان
with extreme effort or concentration
مثالها
She studied intensely for the final exams.
او برای امتحانات نهایی به شدت مطالعه کرد.
The athlete trained intensely to prepare for the championship.
ورزشکار برای آماده شدن برای قهرمانی شدیداً تمرین کرد.
درخت واژگانی
intensely
intense
