جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
mightily
مثالها
He pushed the stuck door mightily until it finally gave way.
او در گیر کرده را با قدرت فشار داد تا اینکه بالاخره باز شد.
The soldiers fought mightily to defend the fort.
سربازان با قدرت برای دفاع از قلعه جنگیدند.
02
به شدت, به میزان قابل توجهی
to a great degree or in a very significant way
مثالها
This policy mightily affects the lives of rural workers.
این سیاست به شدت بر زندگی کارگران روستایی تأثیر میگذارد.
That decision mightily shaped the course of his career.
آن تصمیم به شدت مسیر شغلی او را شکل داد.
درخت واژگانی
mightily
mighty
might



























